شهید گمنام

 

 

شـهید گمـنام
‌
تو چہ کرده ای؟
کِہ خدا
همہ ات رٰا
بَرای خودَش خواست

وَ نصیبِ مٰا چیزی نگذاشت!
حَتیٰ نامی، 
نشانی...

 

مدافعان حریم ولایت

 

بسم ربّ الشّهداء والصّدیقین

 

من شرمنده ام  ای شهید....

که نتوانستم بهای خونت را به خوبی بدهم...

 

 

 

 

 

 

 

تفاوت رنگ خون!

 

 

رهبر معظم انقلاب  در مجمع غیر متعهد ها در تهران گفت:

" چرا خون اروپایی ها رنگین تر از سایر انسان هاست؟! " (با اقتباس)

خون فرانسوی ها رنگین تر از سیاه پوستان نیچریه ها بود؟!

رهبر شیعه ای که این روزها سرنوشتش نامشخص است و تعدادی از یارانش به شهادت رسیدند

و خودش را به اسارت بردند....

اما در شبکه های اجتماعی موجی ایجاد نکرد و کسی به دولت نیجریه اعتراض نکرد...

چون مثل فرانسوی ها سفید پوست نبودند تا قلب جهانیان را به درد بیاورند.

آنوقت همه از آزادی و برابری میگویند و نژاد پرستی  را بد میدانند.

یعنی مردی که در آفریقا به شیعه شدن میلیون ها نفر کمک کرده است

و عقبه استراتژیک ایران را به غرب آفریقا کشانده است به اندازه چند نفر که در یک مراسم موسیقی کشته شدند،مهم نبودند؟!

آیا خون حدود 800 نفر شیعه به سرخی خون چند نفر فرانسوی نبود؟!

پس شمع هایتان کجاست؟!

زبان رسمی کشور نیجریه انگلیسی است.

علاقه مندان به زبان انگلیسی برای همدردی با این شیعیان چه کرده اند؟!

 

 

 

خشوع

 

معنی ترس از خدا در کلام استاد شهید مطهری:

 

ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست،

اما اینکه میگویند از خداوند باید ترسید یعنی باید از قانون عدل الهی باید ترسید.

عدالت هم به نوبه خود امر موحش و ترس آوری نیست.

انسان که از عدالت میترسد در حقیقت از خودش میترسد که در گذشته خطا کاری کرده و یا میترسد که در آینده از حدود خود به حقوق دیگران تجاوز کند.

 

منبع:

استاد مطهری - ده گفتار - ص 18

 

خاطره

                     

 

# بسم_الرب_الشهداء_والصدیقین

 

 

 

این عکس خیلی دوس دارم...

 

نشسته از چپ به راست:

سردار شهید همیشه جاودان مهدی باکری

ژنرال در سایه (افتخار سپاه قدس)  سردار قاسم سلیمانی

حضرت آیت الله خامنه ای

محسن رضایی

 

 

شهید

 

# بسم_الرب_الشهداء_والصدیقین

 

مادرش بهش گفته بود برو گوشت بخر

برگشت پیش مادرش گفت:قصاب حرفمو قبول نمیکنه میگه از پدرت دست خط بیار!

یه کاغذ گذاشت جلوی پدرش،پدرش هم انگشت زد اونم  کاغذ رو بر داشت رفت.

یه چنر روزی پی اش گشتند نبود که نبود...

از قصاب هم پرسیدن،اونم گفته بود پیش اونم نیومده!!!

آخر سر فهمیدن رفته جبهه...

با این ترفند از باباش رضایت گرفته