شهید
تنهاترین سردار | پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۳۰ ب.ظ
# بسم_الرب_الشهداء_والصدیقین
مادرش بهش گفته بود برو گوشت بخر
برگشت پیش مادرش گفت:قصاب حرفمو قبول نمیکنه میگه از پدرت دست خط بیار!
یه کاغذ گذاشت جلوی پدرش،پدرش هم انگشت زد اونم کاغذ رو بر داشت رفت.
یه چنر روزی پی اش گشتند نبود که نبود...
از قصاب هم پرسیدن،اونم گفته بود پیش اونم نیومده!!!
آخر سر فهمیدن رفته جبهه...
با این ترفند از باباش رضایت گرفته